بایگانی
نمایش تنتن و راز قصر مونداس
تنتن و قصر مونداس برای هر علاقهمند داستانهای تنتن و میلو اسم جذابی به نظر میرسه، بهمین خاطر از اواسط هفته به خودم این زحمت را دادم که بلیط این تئاتر نوستالژیک را بگیرم و همسر محترم را هم کشان کشان به جرم همسریت یکی از علاقهمندان وفادار با خودم بردم.
تئاتر تنتن در زمینه گریم بازیگران یکی از بهترین تئاترهای اخیر بود که دیده بودم بطوریکه واقعا با دیدن هرنفر یاد شخصیت اصلی داستان میافتادی و انتخاب بازیگران هم به نظر من خوب انجام شده بود بغیر از خود تن تن که هرچند در این تئاتر نقش چندانی نداشت اما بهرحال بعنوان نقش اصلی کل داستانهای اصلی برای مخاطب کمی توی ذوق می زد، بازیگر نقش تن تن آقای سعید چنگیزیان متاسفانه اصلا نتوانسته بود نقشی را که ایفا میکرد درک کند و تنها ادای چیزهایی که از تن تن شنیده بود را در میآورد، بهمین خاطر بازی بسیار مصنوعی شده بود ، برعکس میلو که خانم طناز طباطبایی بسیار عالی در آن درخشیده بود.
تنتن و قصر مونداس از صحنهپردازی جذابی هم برخوردار بود و فضاهایی که برای اجرای تئاتر تهیه شده بود کاملا با حس و حال داستان همخوانی داشتند. این تئاتر طولانی هرچند گاهی خسته کننده میشد اما بطور کلی و در بیشتر زمانهای نمایش جذاب بود و از اجرای خوبی برخوردار بود.
معرفی کتاب : مارگریتا دلچه ویتا
» قدم به داخل کتابفروشی گذاشتن همانا، کیف پول را خالی کردن همانا، و آشنایی با سرکار خانم مارگریتا دلچهویتا همانا»
جملههای بالا از مقدمه مترجم کتاب «مارگریتا دلچه ویتا» نوشته استفانو بنی و ترجمه حانیه اینانلو انتخاب شدهاند. وقتی میخواستم کتاب را بخرم براساس پیش ذهنیتی که از استفانو بنی و کتاب » کافه زیر دریا» داشتم، کتاب را برداشتم و وقتی این جمله مترجم را خواندم ، اشتیاقم برای خرید کتاب بیشتر شد.
کتاب تکههایی از زندگی دختری ایتالیایی بنام مارگریتا دلچه ویتا است که در حومه شهر زندگی می کند و اتفاقات دور و برش و زندگی روزمره خودش و اطرافیانش را بنوعی دارد بیان میکند.
وقتی کتاب شروع شد بشخصه اوائلش برای من جذابیت نداشت کمی سردرگم و زیادی روزمره و عجیب بود اما همینطوری که پیش رفت، شخصیت مارگریتا آنقدر بهم نزدیک شد که دیگه روزمرگی کتاب برام اهمیت نداشت، دوست داشتم ببینم مارگریتا دیگر چکار می کند.
شخصیت مارگریتا اینقدر آشناست که بقول مترجم می تواند تو همسایگی ما زندگی کرده باشد و یا شاید حتی قسمتی از خود ما باشد، بخاطر همین شاید الان من بیشتر از اینکه کتاب را دوست داشته باشم خود مارگریتا را دوست دارم، دلم میخواست که واقعا این دختر در همسایگی من زندگی میکرد و می دیدمش.
خواندن این کتاب و آشنایی با مارگریتا برای من لذت بخش بود، شاید برای شما هم همینطور باشد، اگر دوست داشته باشید بخوانیدش، این کتاب را انتشارات خورشید به چاپ رسانده است.